یک داستان تکان دهنده...
یک داستان تکان دهنده...مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله
اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست
پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با
آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!در بیمارستان، پسرک به
دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید، با
نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟ مرد بسیار
غمگین شد و هیچ سخنی برزبان نیاورد.. او به سمت ماشینش برگشت و از روی
عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خود بسیار
ناراحت و پشیمان
بود، جلوی ماشین نشست و به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:««دوستت دارم بابایی»»…..…..روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!!!!عصبانیت و دوست داشتن هیچ حد وحدودی ندارند. دوست داشتن را انتخاب کنید تا همیشه یک زندگی زیبا و دوست داشتنی
داشته باشید. این را نیز به یاد داشته باشید که: وسایل برای استفاده کردن هستند و انسان ها برای دوست داشتن...امامشکل
جهان امروزاینست که انسانهامورداستفاده واقع میشوندوبه وسایل عشق ورزیده
میشود،بیاییدهمواره این گفته رابه یادداشته باشیم:وسایل برای استفاده کردن
هستند،،انسانها برای دوست داشتن هستند.
مواظب افکارتان باشید ، آنها به
کلمات تبدیل می شوند. مواظب کلماتی که به زبان می آورید ، باشید ، آنها به
رفتارتبدیل می شوند . مواظب رفتارتان باشید ، آنها به عادت ها تبدیل
میشوند ، مواظب عادت هایتان باشید ، آنها شخصیت شما را شکل می دهند مواظب
شخصیت تان باشید ،چون سرنوشت ما را میسازند..
اگه خوشتون امد اعتبار و لایک یادتون نره....
و اما:
توجه ویژه:لطفاً هرنوع نظر و پیشنهادی در مورد این تصویر به ذهنتان می رسد ارائه فرمائید.