گفتم
که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
شهادت امام مجتبی(ع)
پسر فاطمه آنکس که دلم زنده از اوست
نه فقط ما که دل فاطمه هم زنده از اوست
بوسه بر لعل لب آنکه چنین گفت رواست
جان به قربان کریمی که کرم زنده از اوست
به همان خاک غریبانه قبرش سوگند
بی حرم هست و لی هرچه حرم زنده از اوست
سینه زن گر چه ندارد به بقیعش اما
به خدا زمزمه و نوحه و دم زنده از اوست
به غم کرببلا زنده نماند شیعه
در دل شیعه همین غصه و غم زنده از اوست
از علمدار بپرسید که او خواهد گفت
هم علمدار حسین و هم علم زنده از اوست
به همان لحظه که پا بر سر این خاک نهاد
فاطمه دوستی نسل عجم زنده از اوست
قطعات جگرش با همگان می گوید
همه ی دین خداوند قسم زنده از اوست