روزی نزد امام بودم، ایشان آب خواستند، وقتی آب را نوشیدند چشمانشان پُر از اشک شد و فرمودند:
خدا لعنت کند قاتلان جدّم حسین(ع) را،
هرکس آب بخورد و ایشان را یاد کند و قاتلانشان را لعنت کند؛
خداوند صد هزار حسنه برای او می نویسد، و صد هزار گناه او را می بخشد،
و صد هزار درجه به او عطا می کند، و مانند این است که صد هزار بنده آزاد کرده،
و خداوند در روز قیامت او را با دلی شاد محشور می نماید.
لطـــــــــــــــــــــفا،نظریادتون نره
برای سلامتی تمامی قاریان قرآن و همچنین عزیز بزرگوار آقای صادق مسلمی صلواتی هدیه کنید؛
ثواب تلاوت به روح ختم رسولان حضرت محمد(ص)وسبط اکبر امام حسن مجتبی(ع).
گفتم
که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
شهادت امام مجتبی(ع)
پسر فاطمه آنکس که دلم زنده از اوست
نه فقط ما که دل فاطمه هم زنده از اوست
بوسه بر لعل لب آنکه چنین گفت رواست
جان به قربان کریمی که کرم زنده از اوست
به همان خاک غریبانه قبرش سوگند
بی حرم هست و لی هرچه حرم زنده از اوست
سینه زن گر چه ندارد به بقیعش اما
به خدا زمزمه و نوحه و دم زنده از اوست
به غم کرببلا زنده نماند شیعه
در دل شیعه همین غصه و غم زنده از اوست
از علمدار بپرسید که او خواهد گفت
هم علمدار حسین و هم علم زنده از اوست
به همان لحظه که پا بر سر این خاک نهاد
فاطمه دوستی نسل عجم زنده از اوست
قطعات جگرش با همگان می گوید
همه ی دین خداوند قسم زنده از اوست
موسی ع خطاب به
خداوند در کوه طور گفت: اَرَنی( خود را به من نشان بده)
خداوند فرمود: لن ترانی( هرگز مرا نخواهی دید)
سعدی:
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر/ که نیرزد این تمنا به جواب
"لن ترانی"
حافظ:
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر/تو صدای دوست بشنو، نه جواب
"لن ترانی"
مولانا:
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد/ تو که با منی همیشه، چه
"تری" چه " لن ترانی
خدایا در آستانه اربعین حسینی دلهامون را حسینی بگردان.آمین یا رب العالمین
اربعین
آمد و رفتند همه اما من
مانده از آنهمه دیوانه فقط تنها من
هیئتی ها همگی راضی قسمت بودند
هیئتی ها همگی اهل رضا حتی من
لوح تقدیر برای رفقا
ویزا بود
همگی لایق دیدار شدند الا من
دلخوشم
باز به تکرار همین جمله تلخ
نوبتی باشد اگر نوبت فردا با من
دوستم
خنده کنان گفت به من با طعنه
چه تفاوت تو بیایی به زیارت یا من
جسمم
اینجاست ولی روح و روانم آنجا
چقدر فاصله انداخته از من تا من
حسرت و
بغض گلوگیر و امیدی بر آب
گریه من ،هروله من، نامه بی امضا من
باشد
آقا گله ای نیست که تنها شده ام
نوکر بی سراپاتان شده ام هرجا من
1جا تنگ بوده است و یا ما اضافه ایم
مردم به چشم طعنه نگاهی به ماکنند
باشد حسین؛ کرببلا مال خوبها
بدها بگو :که عقده دل با چه وا کنند
ما هم دل شکسته به دست می رویم تا
ما را غبار صحن و سرای رضا کنند.
راستی...چندتا حاجی اینجوری سراغ داری که...
گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود. با کاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مرکبی نداشت، پیاده سفر کرده و خدمت دیگران می کرد. تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت. زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد.دریافت که از خجالت اهل و عیال در عدم کسب روزی به اینجا پناه اورده است و هفته ای است که خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند. شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو.
مردبینوا گفت: مرا رضایت نیست تو درسفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.
شیخ گفت: حج من، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم به ز آنکه هفتاد بار زیارت آن بنا کنم.
برگرفته شده ازمطالب دوست خوبم آقا پیمان پورجبار
لطفاً، نظر یادتون نره