معرفی روستای زیبای آزران از توابع بخش برزک شهرستان کاشان مرکز تولید بهترین گلاب عطری با بالاترین اسانس33/0
با سلام و عرض ادب و احترام؛
زنیرو بود مرد را راستی زسستی کژی آید و کاستی
6⃣ دلیل خوب برای ورزش کردن 🏃
🏊 با ورزش خوشاخلاقتر میشوید
⚽️ با ورزش میتوانید به جنگ بیماریها بروید
🏀 با ورزش میتوانید جلوی چاقی را بگیرید
🏐 با ورزش میتوانید عضلاتتان را تقویت کنید
🚴 ورزش، نسخه بدخوابی است
🏓 ورزش، سالمترین تفریح است
#حتما_بخونید
مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود ...
اما وقتی ڪه بلند شد ، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد ...
و چون دسته عصا بر زمین بود ، تعادل کامل نداشت ...
دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده ...
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت :
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد :
زیرا انتهایش خاکی است ، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود .
مواظب قضاوتهایمان باشیم ...
چه زیبا گفتند :
برای ڪسی ڪه میفهمد
هیچ توضیحی لازم نیست
و
برای ڪسی ڪه نمیفهمد
هر توضیحی اضافه است
آنانکه می فهمند عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند
🌹مهم نیست که چہ "مدرڪی" دارید
مهم اینه که چہ "درڪی" دارید...🌹
به نام خداوندی که به من قدرت نوشتن داد تا احساسهایم را بنویسم.
خدایا:
به من آرامش ده : تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم.
دلیری ده: تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم.
بینش ده: تا تفاوت این دو را بدانم.
مرافهم ده: تامتوقع نباشم دنیا ومردم دنیامطابق میل من رفتار کنند.
خدایا بگیر از من ، هر آنچه که ترا از من می گیرد
روزی حضرت داوود از یک آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری زجه زنان. نالان و گریان. پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد:350 سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
پیرزن گفت: چرا؟ پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند. پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند. پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران میپرداختم.
🍸برچرخ فلک مناز که کمر شکن است🍸
🍸بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است🍸
🍸مغرور مشو که زندگی چند روز است🍸
🍸در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است 🍸
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن، الماسه می افته تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره، میدونی چی می مونه؟ یه آدم...، یه دهــــــن بـــاز....، یه گـــــــردوی پـــــوک .... و یه دنیـــــاحســـــــرت....،
مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم وبودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم.
الماسهای زندگی: پدر ، مادر ،همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و ...هستند.
قضاوت ممنوع؛
دعوا کن، ولی با کاغذت. اگر از کسی ناراحتی، یک کاغذ بردار و یک مداد، هرچه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس. خواستی داد هم بکشی، تنها سایز کلماتت را بزرگ کن، نه صدایت را. آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن. آنوقت خودت قضاوت کن. حالا می توانی تمام خشمِ نوشته هایت را با پاک کُنت پاک کنی، دل هم نشکانده ای، وجدانت را هم نیازرده ای، خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی، آری گاهی می توان از کورۀ خشم پخته تر بیرون آمد. مهربان تر زندگی کنیم.
🌟🌙داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
-آرزوهای دختران یک مرد:
گویند: مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد.
چندی بعد همسرش به او گفت : ای مرد سری به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا بشو.
مرد نیز اول به خانه کشاورز رفت و جویای احوال شد. دخترک گفت که زمین را شخم کرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم.
مرد به خانه کوزه گر رفت. دخترک گفت کوزه ها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم، اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست.
مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
چه باران بیاید و چه باران نیاید ما بدبختیم
به امیـــد فردایی بهتـــر
تـا درودی دیگــر بــدرود❤️
همدیگر را یافتن ...
هنر نیست؛
هنر این است که...
همدیگر را گم نکنیم.
آدمهای ساده را بی هیچ دلیلی دوست دارم،
آدم هایی که خودشان هستند،
و نقش بازی نمی کنند.
چقدر این شعر زیباست:
باران که شدى مپرس این خانه ى کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدى، پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا مى آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه یکیست
این بى خردان، خویش خدا مى دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکیست...
کردم از عقل سؤالی ،
که مگر ایمان چیست؟
عقل بر گوش دلم گفت؛
که ایمان ادب است،
آدمیزاد اگر
بی ادب است، آدم نیست،
فرق مابین بنی آدم و حیوان،
ادب است...!
#سعدی
انسان هم میتواند دایره باشد و هم می تواند خط راست.
انتخاب با خود اوست.
🔸دایره باشد دور خود می چرخد.
🔸خط باشد پیش می رود تا جایی که به خدا می رسد.
🔸 اینکه در نماز ها پیوسته از خدا می خواهیم ما را به راه راست هدایت کند یعنی ما را خط کند نه دایره.
🔸وگرنه جز حیرت و حیرانی نصیب دیگری نداریم.
🔸پس هر گاه ، هر جا احساس حیرت و سرگردانی داری یعنی دائره ای.
سه برادر ، مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند این مرد پدرمان را کشته است.
امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟
آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اینها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مُرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مُرد.
امام علی (علیه السلام) فرمودند: حد را بر تو اجرا می کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهید.
پدرم مُرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه می شود، و برادرم هم بعد از من تباه می شود.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را می کند؟
آن مرد به مردم نگاه کرد و گفت این شخص.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: ای ابوذر آیا ضمانت این مرد را می کنی؟
ابوذر عرض کرد: بله امیرالمومنین
فرمود: تو او را نمی شناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا می کنم!
ابوذر عرض کرد: من ضمانتش را می نمایم یا امیرالمومنین.
آن مرد رفت . و روز اول و دوم و سوم سپری شد...و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجرا نشود...سرانجام آن مرد اندکی قبل از اذان مغرب آمد و در حالیکه خیلی خسته بود، به نزد امیرالمومنین (علیه السلام) آمد وعرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون تسلیم فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی. امام علی (علیه السلام) فرمودند: چه چیزی باعث شد تا برگردی درحالیکه می توانستی فرار کنی؟
آن مرد گفت: ترسیدم که "وفای به عهد" از بین مردم برود.
امیرالمومنین(علیه السلام) از ابوذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟
ابوذر گفت: ترسیدم که "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم برود.
پسران مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او گذشتیم... امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: چرا؟
گفتند: می ترسیم که *"بخشش و گذشت"*از بین مردم برود.
و اما من این پیام را برای شما فرستادم تا "دعوت به خیر" از میان مردم نرود.
حالا نوبت شماست که بعد از خواندن این داستان آن را برای دیگران نقل کنید تا *"نشر و پخش فضایل مولا"* از میان ما نرود.
نماز اول وقت و رضا شاه
(پیشنهاد میکنم بخونید ، خیلى زیباست)
بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت
چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند
من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟
و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی
توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری
انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده
بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون
دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش کرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضیه مرا ازکجا میدانست!؟ کمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همینکه
گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم
پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده
بود.!!
منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!
اما
روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید
درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی
جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم :
قربان درخدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
بعدها
متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را
یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....
(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
به اندازه ارادت به امام رضا انتشار کن
التماس دعا...
#عابد_و_جوان
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!
به نقل از: محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج1
یکی گفت: چه دنیای بدی
گلها هم خار دارند.
دیگری گفت: چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پرخار هم گل دارند...
🌟عظمت در نگاه است
نه در چیزی که می نگریم!
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برایت کافی است.
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی باید تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی!!!!
نکته امروز
10 خوراکی باور نکردنی برای لاغر ها
افرادی که کمبود وزن دارند ضعیف تر هستند و ممکن است به بیماری های مختلفی دچار شوند در حالی که با کمی غذا خوردن می توانند به وزن دلخواهشان برسند. در این مطلب بهترین موادی که برای چاق شدن می توانید مصرف کنید را معرفی می کنیم.
✅گردو: گردو یکی از آجیل هایی است که به شما کمک می کند تا خیلی سریع و طبیعی چاق شوید. میزان امگا3 در این ماده بسیار زیاد است و از بیماری های مختلف در بدن شما جلوگیری می کند.
✅شیر پرچرب: شیر به تنهایی می تواند بسیاری از بیماری های بدن را از بین برد ولی بسیاری از پزشکان نوع کم چرب آن را توصیه می کنند شیرپرچرب تمام خواص شیر را دارد و گزینه مناسبی برای افرادی است که می خواهند چاق شوند.
✅نارگیل: نارگیل یکی از بهترین میوه هایی است که می توانید از آن استفاده کنید. آب نارگیل دارای مواد مغذی بی شماری است و کالری بالایی دارد که می تواند به شما در ازایش وزن کمک کند.
✅موز: موز میوه ای که می تواند به عنوان یک کربوهیدارات سالم از آن نام برد یکی دیگر از مواد خوب برای چاق شدن است. موز همچنین می تواند انرژی روزانه شما تامین کند.
✅دانه های مغذی: از جمله دانه های مغذی می توانیم به تخم کتان، دانه هندوانه، شاه دانه و کنجد اشاره کنیم که هر کدام آن ها دارای اسیدهای چرب مفید برای بدن هستند و به شما در چاق شدن کمک به سزایی می کند.
✅بادام: بادام یکی از تنقلات سالم که می توانید روزانه از آن استفاده کنید. سرشار از ویتامین های مختلف و همچنین مبارز بیماری های عصبی است. بادام نیز می تواند به افراد لاغر کمک به سزای بکند.
✅روغن زیتون: هیچ پزشکی را پیدا نخواهید کرد که روغن زیتون را توصیه نکند. این روغن نه تنها به شما در چاق شدن کمک می کند بلکه از بیماری هیا قلب و عروقی نیز پیشگری می کند.
✅سیب زمینی: منبعی عظیم از کربوهیدارات ها و همچنین مملو از مواد مغذی که البته همیشه به عنوان یک ماده چاق کننده از آن نام برده می شود.
✅لوبیا: لوبیا مملو از پروتئین است و با کالری زیادی که دارد می تواند انرژی شما را برای کارهای سخت تامین کند و همچنین به شما در چاق شدن نیز کمک به سزایی می کند.
✅موجودات دریایی: ماهی های آزاد و تن و همچنین میگو از جمله مواد دیگری هستند که دارای مواد مغذی مختلف مانند امگا3 هستند. این مواد همچنین به شما در داشتن بدنی سالم و چاق نیز کمک می کنند.
در کانال رژیم و تناسب اندام شوید 👇
#گلستان_اندیشه
⚜ بزرگترین حکمت ⚜
روزی سقراط در کنار دریا راه میرفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت: «استاد! میشود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست » سقراط از نوجوان خواست وارد آب بشود. نوجوان این کار را کرد. سقراط با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت، طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد. سقراط سر او را مدتی زیر آب نگه داشت و سپس رهایش کرد. نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید. او که از کار سقراط عصبانی شده بود، با اعتراض گفت: «استاد! من از شما درباره حکمت سؤال میکنم و شما میخواهید مرا خفه کنید » سقراط دستی به نوازش به سر او کشید و گفت: «فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی. هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم میفهمی!»
👤ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ..
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
❣❣
👤ﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ دیده ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان پدر میگذاشت..
👤ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ پدر ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ تمیز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ..
👤ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ آنان ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
👤ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
👤ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ...فکر نمیکنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﮕﺬﺍﺷﺘﻪ باشم.
👤ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!
👤ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!
👤کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد:
👤قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت...
👤قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
👤و قسم بر غربتت،
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست..😔
👤(زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده..)
🍡به افتخار بابام پخش کردم...به افتخار بابات پخش کن
💠جواب دندان شکن آقای قرائتی به وهابی
یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!
در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!
آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد:
ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید!
بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!
ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!
آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت:
ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!
بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ!
پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!
مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!
گرفتاری و بدبختی که قضا شدن نماز صبح به همراه دارد
👈مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت: من مرتکب گناهی شدهام.
👈امام صادق(ع) فرمود :خدا میبخشد.
👈آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شدهام، خیلی بزرگ است.
👈امام فرمود: اگر به اندازهی کوه باشد خدا میبخشد.
👈آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شدهام، خیلی بزرگتر است.
👈امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شدهای؟!
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
پس از اتمام سخن، امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود:
👈خدا میبخشد، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.
👈از امام صادق(ع) پرسیدند:
چرا کسانی که در آخر زمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.
👈با صلوات برای سلامتی امام زمان منتشر کنید
دلا فرزانگی کردن مهم است
خدا را بندگی کردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا این زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
چو خواهی باصفا باشی و صادق
بجز راه خدا راه دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است
دلی از خود نیازردن مهم است
دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش را دیدن مهم است
خطای خلق بخشیدن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است
با سلام نظر یادتون نره
عده ای حشره کوچولو در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند.
آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند.
یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن
کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر
حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود.
وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید.
وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود. حس پرواز پاداش بالا
آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او
داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود.
تصمیم داشت
برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی
توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود.
شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!
💥قلب ها را از کینه پاک کنیم 💥
روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...
روزی شخصی به دهکده ای میرفت. در بین راه زیر درخت گردوئی به استراحت نشست و در نزدیکی اش بوته خربزه ای را دید.
او به فکر فرو رفت که چگونه خربزه به این بزرگی از بوته کوچکی بوجود می آید و گردوی به این کوچکی از درختی به آن بزرگی ؟
سرش را به آسمان بلند کرد و گفت : خداوندا! آیا بهتر نبود که خربزه را از درخت گردو خلق می کردی و گردو را از بوته خربزه؟
در این حال گردوئی از درخت بر سرش افتاد و برق از چشمهایش پرید و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت:
پروردگارا ! توبه کردم که بعد از این در کار الهی دخالت کنم؛ زیرا هرچه را خلق کرده ای حکمتی دارد. اگر جای گردو با خربزه عوض شده بود من الآن زنده نبودم
هیچ کار خدا بی حکمت نیست.
حکمت های نهفته در کله پاچه!
نقل میکنند که روزی سفره ای گسترانیده و کله پاچه ای بیاوردند.
سلطان فرمود:
در این کله پاچه اندرزها نهفته است.
سپس لقمه نانی برداشت و یک راست " مغز " کله را تناول نمود، سپس گفت:
اگر می خواهید حکومتی جاودان داشته باشید، سعی کنید جامعه را از " مغز " تهی کنید.
سپس " زبان " کله پاچه را نوش جان و فرمود:
اگر می خواهید بر مردم حکمرانی کنید " زبان " جامعه را کوتاه و ساکت کنید.
سپس " چشم ها و بناگوش " کله پاچه را همچون قبل برکشید و فرمود:
برای این که ملتی را کنترل کنید، بر چشم ها و گوش ها مسلط شوید و اجازه ندهید مردم زیاد ببینند و زیاد بشنوند.
وزیر اعظم عرض کرد:
پادشاها! قربانت بروم حکمت ها بسیار حکیمانه بودند، اما جواب شکم ما را چه میدهید؟
ذات ملوکانه، در حالی که دست خود را بر سبیل های چرب خویش می کشیدند، با ابروان خود اشاره ای به " پاچه " انداختند و فرمودند:
شما " پاچه " را بخورید و " پاچه خواری " را در جامعه رواج دهید تا حکومت مان مستدام بماند…!
بردیای_مطرب
مردی ساز زن و خواننده ای بود که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شاد و محافل عروسی ، وقتی برای رزرو نداشت.بردیا چون به سن شصت رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز وگلویش ناهنجار می شود
عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد همسر و فرزندانش از این که نمی توانست دیگر کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند و او را از منزل بیرون کردند
بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در عمرش که آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت. بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد
در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست ،
شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود. شیخ گفت این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر. بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی
شیخ گفت هرگز ، بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می شنودو خالقت مرا در خواب بودم که بیدارم کرد و امر فرمود کیسه زری به تو در پشت قبرستان شهر بیاورم. به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر ،مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن
بردیا صورت در خاک مالید و گفت خدایا عمری در جوانی ام و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم به مردم این شهر اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند. اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم اماتو با دستان لرزان و صدای ناهنجارم مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی .
مرحوم شیخ جعفر مجتهدی (ره)
در یکی از دفعاتی که مرحوم آقای مجتهدی در بیمارستان بستری شدند، تمام اطباء به اتفاق به آقا گفتند: شما اصلاٌ نباید گریه کنید، در غیر این صورت نابینا خواهید شد، آقا در جواب آنها فرمود: نه بدون گریه بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) نمی توانیم زند ه بمانیم. همچنین معظم له می فرمودند: کسانی که نام امام حسین (علیه السّلام) را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، باید جداً نگران ایمان خود باشند، نام امام حسین (علیه السّلام) محک ایمان است.
یاس عرفان، ص 161
♦️تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد.
او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه خشکش زد.
فریاد زد: ''خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟''
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید خودمان را ببازیم و از رحمت خدا ناامید شویم.
🎴به یاد داشته باش ، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند...
حتما بخونید:
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ.
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...‼️
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
کاش این حکایت به گوش همگان برسد
من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم ، همین چند جمله برایم کافی است ...
چقدر این شعر زیباست:
باران که شدى مپرس این خانه ى کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدى، پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا مى آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه یکیست
این بى خردان، خویش خدا مى دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکیست...
با سلام:
حافظ خوانی حاج آقای قاسمیان در دانشگاه علم و صنعت، روز ۱۳ رجب
مردی چهار پسر داشت. آنها را تک تک به سراغ یک درخت گلابی
فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود.
پسر اوّل در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم
در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فرا خواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه
دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اوّل گفت: درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده.
پسر دوم گفت: نه! درختی پوشیده از جوانه بود و پُر از امید شکفتن.
پسر سوم گفت: نه! درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و
عطرآگین...با شکوه ترین صحنه ای که تا به امروز دیده بودم.
و پسر چهارم گفت: نه، نه!! درخت بالغی بود و پُر ازمیوه...
پُر از زندگی و زایش.
مرد لبخندی زد و گفت: همۀ شما درست گفتید، امّا هریک از شما
فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید!
شما نمی توانید دربارۀ یک درخت و یا یک انسان، بر اساس یک
فصل از زندگی قضاوت کنید.
لذّت، شوق و عشقی که از زندگی برمی آید، فقط در انتها نمایان
می شود؛ وقتی همۀ فصل ها آمده و رفته باشند!
اگر در "زمستان" تسلیم شوید، امید شکوفایی "بهار"، زیبایی "تابستان"
و باروری "پاییز" را از کف داده اید!
مبادا بگذارید درد و رنج یک فصل،
زیبایی و شادی تمام
فصل های دیگر را نابود کند.
گشایش روزی و ادا قرض
اللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ بَحَقِّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَنْ تَرْحَمَنى بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ بِحَقِّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَنْ تَرضِىَ عَنّى بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللّهُمَّ اِنّى اسْئَلُکَ یا لااِلهَ اِلاّاَنْتَ بِحَقِّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَنْ تَغْفِرَلى بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ.
ادا قرض و دین:
اَللّـهـُـمَّ اَغـنِـنـی بـِـحـَلا لـِکَ عَنْ حـَرامـِکْ وَ بـِـفـَضـْـلـِکَ عَــمـَّـنْ سـِـواکْ
یا اللهُ یا رَبِّ یا حَیُّ یا قَیّوم یا ذَالجَلالِ وَ الاکرام اَسئَلُکَ بِاسمِکَ اَلعَظیم اَلاَعظَم اَن تَرزُقَنی رَزقاً حَلالاً طَیِّباً بِرَحمَتِکَ الواسِعَه « یا اَرحَمَ الرّاحِمِین »
ای خدا ای پروردگار ای زنده ای پاینده ای دارای شکوه و بزرگواری از تو میخواهم به نام تو که بسیار بزرگ و بزرگترین است اینکه روزی کنی مرا ، رزقی حلال و پاک ، برحمت گسترده ات ای مهربان ترین مهربانان.
التماس دعا سعادت
با سلام :
لذت این چند ثانیه ای فیلم به کام شمادوست عزیز:
لطفا نظر یادتون نرود.
سلام:
در جوانی اسبی داشتم، وقتی سوار آن میشدم و از کنار دیواری عبور میکـرد،
سایه اش به روی دیوار می افتاد، اسبم به آن سایه نگاه میکرد و خیال مـیکـرد اسب دیگری
است، لذا خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند، و چون هر چه تندتر میرفت و
می دید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه میکرد، تا حدی که اگر این جریان ادامه می یافت، مرا به کشتن میداد.
اما به محض اینکه دیوار تمام می شد و سایه اش از بین می رفت آرام می گرفت.
حکایت بعضی از آدم ها هم در دنیا همینطور است؛
وقتی که بدون درنظر گرفتن توانایی های خود به داشته های دیگران نگاه کنی، بدنت که مرکب توست، میخواهد در جنبه هـای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران بازش نداری، تـو را به نابودی میکشد.
نظر یادتون نره
ازعزرائیل پرسیدند:
تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
"گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم..
"ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خدا وندفرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود..
👷دعا برای یک بار در عمر👷
روایت شده از حضرت محمد(ص)
هرکس این دعا را در هر وقت که بخواند گویا:
360 حج ادا نموده
360 قرآن ختم کرده
360 غلام آزاد نموده
360 دینار صدقه داده
در همان حال حضرت جبرائیل(ع) نیز خطاب به حضرت محمد(ص) فرمودند:
یارسول الله:
هربنده ای از بندگان خدا این دعارا بخواند
«اگر چه یک بار در عمر»
خداوند به عظمت و حرمت و جلال خود قسم خورده که برای او هفت چیز ضامن میشوم:
1-از او فقر و تنگ دستی رفع میشود
2-از سوال منکر و نکیر در امان میماند
3- او را به سهولت از پل صراط عبور میدهم
4-اورا از مرگ ناگهانی محفاظت میکنم
5- داخل شدن در جهنم را برای او حرام میکنم
6-از تنگی قبر او را حفاظت میکنم
7- از خشم وغَضَبْ پادشاه ظالم او را امان میدارم؛
و این است دعا:
👈بسمِاللّٰهِ الْرَّحمٰنِالْرَّحیم👈
لا اله إلا اللهُ الجلیلُ الجبّار
لا اله إلا اللهُ الواحدُ القهّار
لا اله إلا اللهُ الکریمُ الستّار
لا اله إلا الله الکبیرُ المُتَعالْ
لا اله إلا الله وَحْدَهُ لا شریکَ لهُ إلَهاً واحداً، ربَّاً و شاهداً، اَحَداً و صمداً و نحنُ لهُ مُسْلِمونْ
لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شریک لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ عابدونْ
لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شریکَ لهُ إلهاً واحداً ربَّاً و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ قانِتونْ
لا اله إلا الله وحدهُ لا شریک لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحن له صابرونْ
لا اله إلا اللهُ مُحَّمدٌ رسولُ الله
اللهُمَ إلیکَ فَوَّضْتُ أمریْ و علیکَ تَوَکَلتُ یا أرحمَ الراحمینْ
«صدق الله و صدق رسول الله الکریم»
این پیام رو در حد توانت منتشرکن ؛ الان یه دست میذاری رو دکمه میفرستی و فراموشش میکنی ولی روز قیامت چنان ثوابی برات داره که غافلگیرت میکنه .
یک نکتــــه مهم : نگو که دستم بنده ... همجوره پخشش کن.بسم الله
حکایت پیر زن و دو کوزه اش"" یک پیرزن چینی دو کوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده میکرد.
یکی از کوزه ها ترک داشت،در حالی که کوزه دیگری بی عیب و سالم بود و همه آب را در خود نگه میداشت.
هر بار که زن پس از پر کردن کوزه ها ،راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود،آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه میرسید،کوزه نیمه پر بود.
دو سال تمام ،هر روز زن این کار را انجام میداد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ،نیمی از آبش را در راه از دست میداد.
البته کوزه سالم و بدون ترک خیلی به خودش میبالید.
ولی بیچاره کوزه ترک دار از خودش خجالت میکشید . از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند،میتوانست انجام دهد.
پس از دو سال سرانجام روزی کوزه ترک دار در کنار جویبار به زن گفت:
من از خویشتن شرمسارم ،زیرا این شکافی که در پهلوی من است ،سبب نشت آب میشود و زمانی که تو به خانه میرسی ،من نیمه پر هستم.
پیرزن لبخندی زد و به کوزه ترک دار گفت:
آیا تو به گلهایی که در این سوی راه ،یعنی سویی که توهستی ،توجه کرده ای؟
میبینی که در سوی دیگر راه گلی نروییده است.
من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم،و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که ازجویبار به خانه برمیگردم تو آنها را آب بدهی.
دو سال تمام ،من از گل هایی که اینجا روییده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام.
اگر تو این ترک را نداشتی ،هرگز این گلها و زیبایی آنها به خانه من راه نمی یافت.
هریک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم.و لی همین کاستی ها و عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین می سازد .ما باید انسانها را همان گونه که هستند بپذیریم و خوبی را که درآنهاست ببینیم.
برای همه شما کوزه های ترک برداشته آرزوی خوشی میکنم و یادتان باشد که گل هایی را که سمت شما روییده اند ببویید.
از کاستی های خود نهراسیم زیرا خداوند در راه زندگی،گل هایی کاشته است که کاستی های ما آنها را می رویاند.
از حضرت زهرا(سلام الله علیها)روایت شده که در حالی که بستر را گسترانیده و می خواستم بخوابم پدرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم )بر منوارد شد و فرمود ای فاطمه مخواب مگر اینکه چهار عمل را انجام داده باشی:
1-قرآن را ختم نمایی(قل هو الله احد)
2-انبیاء را شفیع خود گردانی(اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی جَمیعِ الأنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلین)
3-مؤمنین را از خود راضی کنی(اللهم اغفر المؤمنین و المؤمنات)
4-حج و عمره به جا آوری «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاّ الله و الله اکبر«
این را فرمودند و به نماز مشغول شدند من هم کنار بستر ایستادم تا نمازشان تمام شد پس گفتم: ای رسول خدا مرا به چهار چیز امر نمودی که در این حال نمی توانم انجام دهم، حضرت تبسّمی نمود و فرمود:
اگر سه مرتبه سوره ی توحید را بخوانی مثل این است که ختم قرآن کرده ای
و اگر بر من و انبیاء گذشته درود فرستی شفیعانت در روز قیامت شده ایم
و اگر برای مؤمنین استغفار نمایی همه از تو راضی خواهند بود و اگر بگویی:
»سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاّ الله و الله اکبر« ثواب حج و عمره را به دست آورده ای
خیلی خیلی جالبه❤️
آﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭﻃﻮﻝ24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ!
ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭﺗﻤﺎﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﻗﻄﻊ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩﻭﺩﺭﻫﺮﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺭﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺁﻏﺎﺯﻣﯿﺸﻮﺩ . ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺫﺍﻥ 4ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻣﺎﻥﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺍﺭﺍﯼ 360 ﺧﻂ ﻓﺮﺿﯽ ﺍﺯﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﺑﻪ ﻗﻄﺐ ﺟﻨﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ 360 ﺩﺭﺟﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ؛ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺜﺎﻝ ﻇﻬﺮﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ1 ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ، 4 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﺪﺗﺎ ﻇﻬﺮﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ 2 ﺷﺮﻭﻉ ﺷﻮﺩ،ﻭﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻣﻌﺎﺩﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻂ ﯾﮏ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ .
ﺑﻪ ﺍﯾﻦﺗﺮﺗﯿﺐ 360 ﺿﺮﺑﺪﺭ 4ﻣﯿﺸﻮﺩ 1440 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ24 ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ .....
ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻛﺒﺮ ﻭلله الحمد... اینجاست که خدای متعال خطاب به پیامبرش (ص) میفرماید: "و رفعنا لک ذکرک" یعنی ذکر و یاد تو را بلند کردیم... یعنی حداقل در هر اذان که یادی از پیامبر میشود و اسم مبارکش ذکر میگردد. پس هیچ دقیقه ای روی کره ی زمین نیست مگر آنکه اسم رسول خدا آورده شود ...
(اللهم صل علی محمد وآل محمد )
آیا میدانید بعد از فوت شخص رشد موها تا چندین ماه متوقف نمیشود؟.
آیا میدانید بعد از فوت تنها قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده میماند و تمام گذشته خود را بصورت یک خواب مرور میکند!...لا حول ولا قوة إلا بالله.
ایامیدانید پس ازمرگ تنها عضوی ک تا ۳ روز زنده است گوش هست ب همین علت هنگام مرگ تلقیین خوانده میشود ، سبحان اله
آایامیدانیدملک الموت حضرت عزرائیل؛در شبانه روز 360بار ب تو نگاه میکند؛
آیا میدانید که حضرت عزراءیل روزی۵بار وارد خانه شما میشود و به دیوار تکیه میدهد؟؟
و منتظر امر خداوند است برای قبض روحت؛
پس سعی کن هنگامی که تو را تحت نظر دارد مرتکب معصیت نشوی؛در غیر این صورت چگونه با خداوند متعال تقابل خواهی کرد! حالا اگر سه بار استغفار کرده و این پیام رو به دیگران بفرستی عرض چند دقیقه میلیونها شخص استغفار میکنند ؛که مسبب خیرش تو هستی؛و این عمل باعث خشنودی خداوند میباشد!
از بهلول پرسیدند درقبرستان چه میکنی؟؟؟
او در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند
حسادت نمی کنند
دروغ نمی گویند
طعنه نمیزنند
خیانت نمی کنند
قضاوت نمی کنند
مرا به یاد سرای آخرت می اندازند
و بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم... پشت سرم بد گویی نمی کنند
ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺍﺳﺖ:
ﯾﮏ ﮔﻞ ﻭ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ
ﺍﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ ،
ﯾﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﻭ ﯾﮏ ﮐﺮﻡ ﺑﻮﺩ!
ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻬﯽ نمی کند
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ ...
ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﺭ ﮔﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺷﺪ
ﻭ ﺁﻥ ﮐﺮﻡ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ زیبا شده بود
ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﻭ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ،
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﯿد ...
ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻓﺮﺩﺍﯾﻨﺪ.
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
توی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبود
دیوارامون گلی بود تلفن هندلی بود
کارامون هردلی بود گازمون کپسولی بود
برقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمی
قفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بود
هرچی بود خوش بود دلا بیخیال مشکلا
زیلوهامون شد قالی همه چی دیجیتالی
کابل، فیبر نوری شد همه چی بلوری شد
حالا چشما وا شده اشکنه پیتزا شده
حالا با اون ور آب جوونا با آب و تاب
شب و روز چت میکنند یعنی صحبت میکنند
آب نباتا قند شده پیکانا سمند شده
کوره ده ها راه دارن چوپونا همراه دارن
توی این بگو بخند عصر همراه و سمند
دل خوش سیری چند!!؟
انسانهای بزرگ : درباره عقاید حرف می زنند
انسانهای متوسط : درباره وقایع حرف می زنند
انسانهای کوچک : پشت سر دیگران حرف می زنند!!!
انسانهای بزرگ : درد دیگران را دارند
انسانهای متوسط : درد خودشان را دارند
انسانهای کوچک : بی دردند!!!
انسانهای بزرگ : عظمت دیگران را می بینند
انسانهای متوسط : به دنبال عظمت خود هستند
انسانهای کوچک : عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند!!!
انسانهای بزرگ : به دنبال کسب حکمت هستند
انسانهای متوسط : به دنبال کسب دانش هستند
انسانهای کوچک : به دنبال کسب پول هستند!!!
انسانهای بزرگ : به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
انسانهای متوسط : پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارند
انسانهای کوچک : می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند!!!
انسانهای بزرگ : به دنبال خلق مسئله هستند
انسانهای متوسط : به دنبال حل مسئله هستند
انسانهای کوچک : مسئله ندارند!!
تقدیم به شما انسانهای بزرگ
میلاد امام حسن عسگری به شما انسانهای بزرگ را تبریک میگم.
✅کبد و دانستنیهای آن
🔹کبد بزرگترین غده بدن به وزن هزار و پانصد گرم دارای دو لوب چپ و راست میباشد.
🔹 وظایف:
ذخیره مواد معدنی و مغذی و ویتامین ها، تبدیل آمونیاک به اوره، سنتز پروتئین ها و هورمون ها و تصفیه خون از مهمترین وظایف کبد می باشد.
🔹کبد عضو بسیار مهمی در بدن میباشد که خیلی از مردم با رفتارهای غلط به آن اسیب می زنند.
🔹 نحوه آسیب:
چاقی و مصرف زیاد چربی، مصرف قند و شکر، مصرف نوشابه های گازدار، مصرف الکل، مصرف دخانیات، مصرف داروهای شیمیایی و استروییدی، مصرف کورتونها، کم مصرف کردن آب، کم خوابی، ورزش نکردن، استرس زیاد، عدم مصرف میوه و سبزیجات کافی، مصرف آب یخ و آب حین خوردن غذا و رژیمهای کم کالری و غلط از عوامل آسیب به کبد میباشد.
🔹نشانه های خوب کار نکردن کبد به قرار زیر میباشد:
1- عدم تحمل غذاهای چرب و ادویه دار
2- افزایش وزن
3- سردرد تکرار شونده
4- سوء هاضمه
5- یبوست مزمن
6- ضایعات پوستی: اگزما، پسوریازیس و جوش دانه ها
7- طعم فلزی در دهان
8- تورم و یا درد شدید شکم
9- اختلالات رود ه ای، سینوسی و آلرژیک
10- سیستم ایمنی ضعیف
11- پیری زود رس
12- خستگی مزمن
13- خونریزی و یا کبود شدن سریع پوست
14- ادم(خیز) پاها (تجمع پاها از مایعات)
15- مدفوع آغشته به خون و یا قیر مانند و یا مدفوع کم رنگ.
16- ادرار خیلی تیره.
🔹با رعایت اصول سالم غذایی و ورزش مناسب و کافی همچنین مصرف ویتامینها و آنتی اکسیدانها و مصرف نکردن الکل و قلیان و سیگار و نوشیدن آب کافی در طول روز میتوان کبدی سالم و به دور از هر عارضه داشت.
🔹شما زندگی خود را هدایت می کنید، و شما می توانید انتخاب کنید که چگونه واکنش نشان دهید یا چگونه فکر کنید و عمل کنید . . .
لطفـــــاً، نظر یادتون نره
دقیق بخوانید:
یک شخص گفت:الله اکبر...لااله الاالله...محمد رسول الله
باز گفت:سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم
وبعد گفت:لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
این شخص 70000هزار نیکی به دست آورد.
این شخص خود شمایید که این اذکار رو گفتید.
در محضر استاد دانشمند بیاموزیم:
روزی مردی، عقربی را دید که درون اب دست و پا میزند،
او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،
اما عقرب انگشت وی را نیش زد،
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از اب بیرون بیاورد،
اما عقرب بار دیگر وی را نیش زد
رهگذری او را دید و پرسید:
برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟
مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزندبه گفته یک متخصص طب سنتی جناب آقای ناصر رضاییپور:
خوردن مستمر سالاد کاهو همراه با گوجه و خیار برای لاغرشدن، سبب افزایش رطوبت بدن میشود و زمینه ابتلا به کبد چرب، مشکلات رحمی در زنان، چربی خون و عوارض روحی را برای افراد مذکور فراهم میآورد.
ناصر رضاییپور افزود: بدن انسان و همه موجودات، از 4 خلط تشکیل شده است:
1- خلط صفرا با مزاج گرم و خشک،
2- خلط بلغم با مزاج سرد و تر،
3- خلط سودا با مزاج سرد و خشک،
4- خلط دم با مزاج گرم و تر.
چربی مرطوبترین عضو بدن است. هر یک از اعضای بدن نیز مزاج خاص خود را دارند:
مثلاً قلب، گرم و خشک است؛ استخوان، سردترین عضو بدن و چربی مرطوبترین عضو بدن است.
این متخصص طب سنتی تاکید کرد:
بسیاری از افراد، برای لاغرشدن از رژیمهای کمکالری مانند سالاد گوجه و خیار یا کاهو استفاده میکنند یا مثلاً آب بسیار زیادی مینوشند؛ این افراد، ابتدا وزنشان بسرعت کم میشود مثلاً در هفته اول 2 کیلو کم میکنند ولی خیلی زود به جایی میرسند که وزنشان ثابت میماند و تغییری نمیکند.
او اضافه کرد:
مصرف مداوم خیار، کاهو، گوجه و نظیر اینها، موجب افزایش رطوبت بدن میشود که در قالب بافت چربی (با طبیعت سرد و تر)، در بدن ذخیره میشود.
رعایت رژیمهای لاغری بدون در نظر گرفتن مزاج عوارض جدی دارد و اقدام به پیروی از رژیمهای لاغری بدون در نظر گرفتن مزاج و شرایط پایهای بدن افراد، میتواند موجب عوارض جدی شود.
رضاییپور همچنین گفت:
امروزه با افراد زیادی مواجه میشویم که شاید مثلاً چربی اطراف پهلوهایشان کم شده باشد ولی دچار آسیبهایی در دیگر اعضا هستند: کبد چرب که در بیشتر موارد، حاصل افزایش سردی و تری در این عضو حیاتی است،
عوارض استفاده سردی زیاد:
ریزش مو، مشکلات رحمی، بروز چربی خون بالا، ضعف بدنی و روحی و... از عوارض مصرف موادغذایی سرد به طور مداوم و زیاد در رژیمهای لاغری است.
خیلی از این افراد که با رعایت رژیمهای کمکالری و بدون توجه به طبیعت بدن و دیگر شرایط جسمی، روحی، سنی، اقلیمی و... اقدام به کاهش وزن میکنند، پس از گذشت مدتی چاقی آنها برمیگردد و حتی ممکن است چاقتر از گذشته شوند.
لطفاً نظر یادتون نرود- باسپاس
محمدجواد اسلامی پور گفت:
در طب
اسلامی و ایرانی برای تغذیه همه افراد جامعه دستورالعملهای دقیق و کاربردی دارد و
بسیاری از توصیههای علما و حکمای گذشته در این خصوص به اثبات رسیده است.
وی
ادامه داد: بسیاری از خوراکیها را باید با مکملهای آن مصرف کرد، چراکه استفاده
از مکمل باعث جذب بیشتر و هضم بهتر آن ماده غذایی میشود. در اینباره توصیه میشود
که شیر با عسل، گلاب یا هل مصرف شود. همچنین از مصرف شیر با هر نوع ماده غذایی دیگر مثل موز یا دیگر میوهها پرهیز کنید.
مخلوط کردن شیر با میوهها باعث ایجاد خلط غلیظ و اختلال در هضم میشود.
این
متخصص طب سنتی افزود: همچنین مصرف فرآوردههای لبنی با گوشت موجب افزایش تولید
سودا در بدن شده و در طولانیمدت زمینه بروز بسیاری از بیماریها همچون واریس،
گرفتگیهای عروقی و غیره را ایجاد میکند. مصرف فرآوردههای لبنی با ترشیها
نیز باعث انجماد فرآوردههای لبنی در معده و فساد غذا میشود؛ از دیگر اثرات مصرف
مواد لبنی با ترشی و سرکه میتوان به دفع و کاهش کلسیم در بدن و ایجاد لک و پیسهای
پوستی اشاره کرد.
اسلامی
پور با اشاره به مضرات مصرف پنیر نیز گفت: مصرف پنیر
برای کسانی که در طول روز کار فکری انجام میدهند مثل دانشاموزان و دانشجویان و
غیره، بهطور کل در وعدههای روزانه ممنوع است و تنها موارد مصرف آن میتواند در
وعده شام و آنهم با گردو یا زبره باشد. مصرف پنیر برای کسانی که در
خانواده سابقه بیماری آلزایمر یا فراموشی دارند میتواند زمینه ابتلا به کاهش
حافظه را فراهم کند. وی مصرف میوه، همزمان با غذا را مضر دانست و
گفت: مصرف همزمان تخممرغ با ترب یا شیر نیز برای قلب
و مغز مضر است. مصرف میوه بعد از هر غذای
گوشتی مانند کباب، باعث فساد میوه در معده خواهد شد و تنها مصرف زیتون با غذا مجاز است.
منبع: جام جم آنلاین